بخشی از متن پاورپوینت ابنتيميه تقيالدين ابوالعباس احمد بن عبدالحليم حراني دمشقي حنبلي :
ابنتیمیه احمد بن عبدالحلیم حرانی
ابن تَیْمیّه, تقیالدین ابوالعباس احمد بن شهابالدین عبدالحلیم ابن مجدالدین عبدالسلام بن عبدالله بن ابی القاسم محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرانی الدمشقی الحنبلی
[1] صائب, عبدالحمید, ابن تیمیه: عقائده و موفقه, ص 17, قم, مرکز الغیر للداراسات الاسلامی, مطبعه الباقری, 1417 ه ق, 1997 م.
, از مشاهیر علمای اسلام (ولادت: دوشنبه 10 ربیع الاول 661 - وفات: شب دوشنبه 20 ذیقعده 728ق/22 ژانویه 1263-26 سپتامبر 1328م)این مقاله در صدد دفاع از این فرد نیست, بلکه با توجه به مستندات تاریخی به زوایای مختلف زندگی این فرد و رفتار و کردار او پرداخته است.
فهرست مندرجات
1.1 - محل تولد
1.2 - هجرت به دمشق
2 - افراد برجسته خانواده ابن تیمیه
2.1 - محمد بن خضر
2.2 - عبدالحلیم
3 - شیوخ
4 - جایگاه علمی
5 - تألیفات
6 - واقعه عساف نصرانی
7 - تدریس در الحنبلیه
8 - اعتقادات
9 - فتح شدن ارمنستان صغیر
10 - نگارش العقیده الحمویه
11 - تسخیر شام به دست غازان
12 - حمله به جبال کسروان
13 - جایگاه سیاسی
14 - جنگ شقحب
15 - اقدامات سختگیرانه
16 - محاکمه بر سر عقاید
16.1 - خلاصه داستان
16.2 - حکم زندان
16.3 - نامه ضد ابن تیمیه
16.4 - تلاش قضات برای آزادی وی
16.5 - آزادی از زندان
17 - ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت
18 - شکایت بزرگان صوفیه
19 - سفر به اسکندریه
20 - بازگشت به قاهره
21 - توطئه قتل
22 - سفر به بیت المقدس
23 - بازگشت به دمشق
24 - مسأله حلف به طلاق
24.1 - توضیح مسأله
24.2 - حکم سلطان
24.3 - سبب صدور فرمان سلطان
25 - فتوا دهندگان بر علیه ابن تیمیه
26 - مسأله زیارت قبور انبیا
27 - اندیشههای اقتصادی
27.1 - قیمت عادلانه
27.2 - قیمتهای معادل و همارز
27.3 - مکانیسم بازار
27.4 - شروط رقابت کامل
27.5 - عدالت
27.6 - ماهیت و وظیفه پول
27.7 - تنزل دادن ارزش پول
27.8 - پرداخت دستمزد کارگران از بیتالمال
27.9 - قانون گرشام
27.10 - عرضه و تدارک کالای عمومی
27.11 - مالیه عمومی
27.12 - مالیات و فرار مالیاتی
27.13 - درآمدهای دولت
27.14 - مخارج عمومی
27.15 - بودجهبندی و مدیریت منابع مالی
28 - وفات
29 - شخصیت ابن تیمیه
30 - موافقان و مخالفان
30.1 - مخالفان
30.2 - موافقان
31 - گزارش ابن بطوطه
32 - آثار
33 - مقالات مرتبط
34 - فهرست منابع
35 - پانویس
36 - منبع
زندگینامه
ابن تیمیه یکی از شخصیتهای برجسته اسلام است که در اندیشه دینی و معنوی عصر خود و اعصار بعد از خود اثر بسیار مهمی داشته و از افراد معدود بحثانگیز و مورد مناقشه در سرتاسر قرون بعد از زمان خویش بوده است.
حیات علمی و اجتماعی و سیاسی او سرشار از مقاومت و مبارزات سرسختانه در برابر مخالفان است.
او زندگی سادهای داشت و برادرش مسئول تأمین مخارج زندگی وی بود
[2] اصلاحی, عبدالعظیم, مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابنتیمیه, از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان, ص215, ترجمه دکتر احمد شیبانی, تهران, دانشگاه امام صادق, چاپ اول, 1385.
.ابن تیمیه در زمانی که رعب و وحشت مغول هنوز بر سراسر عالم اسلام مستولی بود, به پاخاست و مسلمانان را به پایداری در برابر مغولان و جنگ با آنان فرا خواند.
اهمیت این عمل او تا آنجاست که میتوان گفت: وی در پیروزی ممالیک مصر بر سپاهیان مغول سهمی بزرگ داشته است, و از این حیث میتوان او را عالم دینی کمنظیری در جهان اسلام به شمار آورد.
محل تولد
ابن تیمیه در شهر حران که در آن زمان از مراکز تعلیمات مذهب حنبلی بود, متولد شد.
[3] عشیمین, محمد بن صالح, تعلیقات علی عقیده واسطیّه, ص 3, شارجه, دار الفتح, 1415 ه . ق, چاپ اول.
.این شهر به گفته یاقوت قصبه بلاد مُضَر و بر سر راه شام و موصل و روم (آسیای صغیر), در کنار نهر معروف به جلاب, واقع بوده و تا شهر رها (اورفه) یک روزه راه و تا شهر رقه دو روزه راه فاصله داشته است.
حران که اکنون از شهرهای ویران ترکیه است, در روزگاران گذشته شهری باشکوه و دارای فرهنگی درخشان بوده, و ابن تیمیه خود بارها در تصانیفش آن را مرکز صابئه و بت پرستان و فلاسفه خوانده است.
آبا کلیسا هم آن را هِلِنوپولیس یا شهر کفار و مشرکان خواندهاند.
شهر حران در سالهای پیش از تولد ابن تیمیه و در سالهای کودکی او همواره در معرض تهدید حملات مغول بوده است.
هجرت به دمشق
ابن کثیر
[4] ابن کثیر, البدایه, ج13, ص255, بیروت, 1966م.
میگوید که در 667ق/1269م, هنگامی که ابن تیمیه بیش از 6 سال نداشته است, مردم حران از ترس حمله مغول شهر را ترک کردند.از آن جمله شهابالدین عبدالحلیم پدر ابن تیمیه که از علمای دینی بزرگ شهر بود, در همین سال به همراه خانواده خویش روانه دمشق شد.
در همین سفر گردونهای که کتابخانهاش را بر آن بار کرده بود, در ریگ فرو رفت و به زحمت زیاد توانستند آن را بیرون بکشند.
[5] کرمی, مرعی بن یوسف, ج1, ص52 - 53, الکواکب الدرّیه فی مناقب المجتهد ابن تیمیه, بیروت, 1406ق/1986م.
چون پدر ابن تیمیه, روحانی حنبلی مذهب بود, فرزند خود را به مدارس حنابله فرستاد تا فقه حنبلی را فرا گیرد
[6] سبحانی, جعفر, فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی, ج 3, ص 19, قم, انتشارات توحید, چاپ اول, 1373 .
. برای همین او در فقه, پیرو مذهب حنبلی و در کلام, طریقت سلفیان را برگزید[7] دهخدا, علیاکبر, لغتنامه دهخدا, ج1, ص 346, تهران, انتشارات دانشگاه تهران, 1377, چاپ دوم از دوره جدید
.افراد برجسته خانواده ابن تیمیه
از خانواده ابن تیمیه در حران در قرن 6 و 7ق/12 و 13م افراد برجستهای در مذهب حنبلی شهرت یافتهاند.
محمد بن خضر
نخستین فرد معروف این خانواده که به (ابن تیمیه) مشهور شده, فخرالدین خطیب محمد بن خضر (542 -621 یا 622ق/1147 - 1224 یا 1225م) است.
در وجه تسمیه او گفتهاند که پدر یا جد (مادری) وی در سفر حج در تَیْما دخترک زیبایی دید و هنگامی که از سفر به وطن بازگشت, دختر نوزاد خویش را شبیه آن دختر تیمایی یافت, پس او را تیمیه نامید. از این رو فرزندان آن دختر به ابن تیمیه معروف شدند.
[8] ابن خلکان, شمس الدین, وفیات الاعیان و انبا ابنا الزمان ج4, ص388.
این فخرالدین عموی جد مجدالدین ابن تیمیه (590 -652ق/1194- 1254م) است که از فقهای بزرگ حنبلی و صاحب تألیفات بوده است.
عبدالحلیم
پسر مجدالدین, شهابالدین عبدالحلیم (627 -682ق/1230-1283م), پدر تقیالدین ابن تیمیه است که او نیز از فقهای معروف حران و (شیخ البلد) و خطیب و حاکم آن بوده است.
وی در شهر دمشق رئیس دارالحدیث السکریه (واقع در کوی قصاعین = کاسهگران) و در جامع این شهر صاحب کرسی بود و روزهای جمعه در آنجا سخنرانی میکرد.
شیوخ
تقیالدین ابن تیمیه پرورش علمی و دینی خود را ابتدا در محیط علمای حنبلی دمشق تکمیل کرد.
از شیوخ او میتوان ابن عبدالدائم, علی بن احمد بن عبدالدائم بن نعمه المقدسی الحنبلی (د 699ق/ 1300م), مجد بن عساکر (د 669ق/1271م), یحیی بن الصیرفی (د 696ق), قاسم اربلی (د 680ق), و ابن ابی الیسر (د 672ق/1273م), شمسالدین ابوالفرج عبدالرحمان بن ابی عمر محمد بن احمد بن محمد ابن قدامه المقدسی الحنبلی (د 682ق), مسلم بن علان شمس الدین ابوالغنائم دمشقی (680ق), ابراهیم بن الدرجی (د 681ق), زینالدین ابن المنجا ابوالبرکات تنوخی حنبلی (د 695ق) و دیگران را نام برد.
[9] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص331, قاهره, 1351ق.
[10] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص338, قاهره, 1351ق.
[11] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص361, قاهره, 1351ق.
[12] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص367, قاهره, 1351ق.
[13] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص369, قاهره, 1351ق.
[14] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص373, قاهره, 1351ق.
[15] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص376, قاهره, 1351ق.
[16] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص432, قاهره, 1351ق.
[17] ابن عماد, شذرات الذهب, ج5, ص451, قاهره, 1351ق.
جایگاه علمی
ابن تیمیه در اکثر علوم متداول زمان خود از فقه و حدیث و اصول و کلام و تفسیر متبحر بود و در فلسفه و ریاضیات و ملل و نحل و عقاید ادیان دیگر مخصوصاً مسیحیت و یهود نیز اطلاعات فراوان داشت و این معنی در سرتاسر آثار و تصانیف او مشهود است.
ابن تیمیه 17 ساله بود که در فقه حنبلی به درجه اجتهاد رسید و قاضی المقدسی (699 ه/1300م) به وی اجازه فتوا در فقه حنبلی داد
[18] اصلاحی, عبدالعظیم, مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابنتیمیه, ص 215, از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان, ترجمه دکتر احمد شیبانی, تهران, دانشگاه امام صادق, چاپ اول, 1385.
.و پس از مطالعه و تبحر در مذاهب دیگر فقهی, فتواهایی داد که با فتاوی مذاهب اربعه اختلاف داشت و بدین سان, استقلال رأی و نظر آزاد خود را در فقه به ثبوت رسانید.
هنوز به 20 سالگی نرسیده بود که اهلیت و شایستگی فتوا و تدریس را به دست آورد و پس از فوت پدرش (682ق) از آغاز سال 683 (دوشنبه دوم محرم) در دارالحدیث سکریه به تدریس پرداخت.
[19] صائب, عبدالحمید, ص65, عقائده و موفقه, قم, مرکز الغیر للداراسات الاسلامی, مطبعه الباقری, 1417 ه ق, 1997 م.
[20] ابن کثیر, البدایه, ج13, ص303, بیروت, 1966م.
ابن عماد
[21] ابن عماد, شذرات الذهب, ج6, ص81, قاهره, 1351ق.
نام این مدرسه را تنگزیه ذکر کرده که در بزوریه دمشق واقع بوده است, ولی ظاهراً قول ابن کثیر درستتر است.در تشریفات شروع به تدریس, جمعی از علمای درجه اول دمشق, مانند قاضی القضاه بها الدین شافعی, شیخ تاجالدین فزاری شیخ شافعیان, شیخ زینالدین ابن المرحل و زینالدین ابن المنجا الحنبلی حضور داشتند. ابن تیمیه با آنکه جوانی 22 ساله بود, حاضران را با قدرت علمی و حسن بیان خود شگفتزده کرد, و تاجالدین فزاری آن درس را نوشت.
پس از آن در روز جمعه 10 صفر 683ق/28 آوریل 1284م در جامع اموی دمشق پس از نماز جمعه به منبر رفت و شروع به تفسیر قرآن کرد. ظاهراً این منبر یا کرسی همان کرسی پدرش عبدالحلیم بود. از آغاز قرن هشتم, برخی تفکرات وی باعث شد تا در زندگی خود دچار شرایط سخت شود. وی در آن سالها عقیده تشبیه و تجسیم و جهت داشتن خداوند را مطرح کرد. وقتی ساکنان شهر (حماه)
[22] شهر (حماه) در 150 کیلومتری دمشق قرار دارد
از او درباره تفسیر آیه (الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی) پرسیدند, وی در تفسیر آن جایگاهی برای خداوند در عرش تعیین کرد. چنانکه در دیگر فتاوای وی نیز مشهود است, وی قائل به جسمانیّت خداوند بلاکیف بوده و این نظر را به اهل حدیث و ظاهرگرایان نسبت داده است[23] ابن تیمیه حرّانی, عبدالحلیم, التأسیس فی ردّ اسس التقدیس, ج1, ص101, عربستان, (بیتا)
. این تفکر باعث شد تا قاضی وقت, او را در سال 705ه.ق در دادگاه, محکوم و به زندان فرستاد. بعد از دو سال, از زندان آزاد شد و مجدداً به نشر عقاید خود پرداخت. پافشاری دوباره ابن تیمیه بر عقاید خود, سبب شد قضات هر چهار مذهب, حکم دستگیری و زندان کردن او را صادر کنند و در سال 721, دوباره محکوم به زندان شد و سرانجام در سال 728, در زندان قلعه دمشق درگذشت[24] حافظ مزی, یوسف بن عبدالرحمن, تهذیب الکمال, ج 4, ص 468, موسسه الرساله, چاپ اول, بیروت, 1406ه.ق
.ابن تیمیه به زودی بر اثر قدرت بیان و وسعت دانش و زهد و عبادت خود مشهور گردید و از مراجع مهم فتوا در زمان خود شد. هنگامی که 30 ساله بود به وی پیشنهاد قاضیالقضاتی داده شد؛ اما نپذیرفت
[25] اصلاحی, عبدالعظیم, مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن تیمیه, از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان, ص215, ترجمه دکتر احمد شیبانی, تهران, دانشگاه امام صادق, چاپ اول, 1385
.تألیفات
ابنتیمیه هیچگاه از نوشتن و تصنیف فارغ نبود, حتی در زندان همواره به نوشتن اشتغال داشت و نیز بسیار سریع مینوشت. برخی شمار مصنفات او را تا 300 جلد نوشته و ابن شاکر فهرست آثار او را در فوات الوفیات آورده و افزوده است که فتاوی وی را که در مدت 7 سال اقامتش در مصر صادر کرده بود, در بیش از 30 مجلد گرد آوردهاند
[26] کتبی, محمدبن شاکر, فوات الوفیات و الذیل علیها, ج اول, ص77 – 82, بیروت, دارصادر, 1951م.
وی همچنین مقالات و نامههای بسیاری را با استفاده از زغال در زندان به رشته تحریر درآورد[27] اصلاحی, عبدالعظیم, مفاهیم اقتصادی در اندیشه ابن تیمیه, از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان, ص 215, ترجمه دکتر احمد شیبانی, تهران, دانشگاه امام صادق, 1385, چاپ اول.
.(مجمع الرسائل), (اقتدا السیره المستقیم), (التوسل والوسیله), (عده الدلاله فی عموم الرساله) (منهاج السنه النبویه) (تفسیر سوره الاخلاص), (تفسیر المعوذتین) از مهمترین آثار وی بهشمار میروند
[28] غفاری, هادی و ابوالحسنی, اصغر, تاریخ اندیشههای اقتصادی متفکران مسلمان, ص 91, تهران, انتشارات پیام نور, 1389, چاپ اول.
. علاوهبر این کتب, (الحسبه فی الاسلام) و (السیاسه الشرعیه فی الاصلاح الراعی و الرعیه) از جمله کتابهایی است که محققین, هنگام مطالعه افکار اقتصادی وی بدانها مراجعه میکنند. البته ابنتیمیه در کتب دیگر خود یعنی (فتوا) و (رسائل) هم موضوعاتی را مطرح کرده که شایسته مراجعه است.تاکنون محققین بسیاری پیرامون تفکرات اقتصادی ابنتیمیه آثاری از خود برجای گذاشتهاند
[29] صدیقی, نجاتالله, بررسی کو ششهای اخیر پیرامون مطالعه تاریخ تفکر اقتصادی در اسلام, از کتاب عقاید اقتصادی اندیشمندان مسلمان, ص 92, ترجمه احمد شیبانی, تهران, دانشگاه امام صادق, 1385, چاپ اول
. که از میان آنها میتوان به هنری لاوست (H. Laoust), الیاس احمد (665), منذر قهف (667), محمد المبارک (149), شیروانی (666), نجاهالله صدیقی و ... اشاره کرد[30] خورشید, احمد, مطالعاتی در اقتصاد اسلامی, ترجمه محمدجواد مهدوی, ص 346, مشهد, انتشارات آستان قدس رضوی, 1374, چاپ اول.
.واقعه عساف نصرانی
در 693ق/1294م واقعه عساف نصرانی اتفاق افتاد. جمعی در محضر قاضی گواهی دادند که عساف به حضرت رسول (ص) ناسزا گفته است. ابن تیمیه و شیخ زینالدین فارقی, شیخ دارالحدیث, به عزالدین ایبک نایب السلطنه دمشق شکایت کردند و در شهر آشوب بر پا شد.
نایب السلطنه ابن تیمیه و فارقی را گرفت و زد و در (عذراویّه) به زندان انداخت. عساف را نیز به مجلس محاکمه کشید؛ او در محکمه ثابت کرد که گواهان با او دشمنی دارند.
عساف تبرئه شد و ابن تیمیه و فارقی هم از زندان آزاد گشتند و رضایتشان جلب شد. ابن تیمیه به همین مناسبت کتاب الصارم المسلول علی ساب الرسول (یا شاتم الرسول) را تألیف کرد.
تدریس در الحنبلیه
ابن تیمیه از چهارشنبه 17 شعبان 695ق/20 ژوئن 1296م پس از وفات زینالدین ابن المنجا (در چهارم شعبان همان سال) به جای او که شیخ حنابله بود, متصدی تدریس مدرسه (الحنبلیه) دمشق گردید و درس خود را در حلقه عماد بن المنجا به شمسالدین بن فخر بعلبکی واگذار کرد.
[31] ابن کثیر, البدایه, ج13, ص344, بیروت, 1966م.
اعتقادات
او معتقد به عقاید انحرافی و مخالف عقاید عموم مسلمین مانند تجسیم, حرمت زیارت قبور اولیا, حرمت استغاثه به ارواح اولیای خدا, حرمت شفاعت, حرمت توسل و... بود و برای اینکه مردم عوام آنها را بپذیرند آن عقاید را به سلف نسبت میداد لکن شهرستانی – از علمای اهل سنت- ادعای ابن تیمیه درباره مذهب سلف راتکذیب کرده و میگوید: سپس گـروهـی از مـتـاخرین این سخن را به گفتههای سلف اضافه کرده میگویند: در این آیات باید هـمـان ظـاهر بدوی آنها را گرفت و تفسیر آنها درست به همان نحو باید باشد که وارد شده, بدون هـیـچ تـاویلی یا توقفی در آن چه ظاهر است همانگونه که ابن تیمیه تفسیر کرد ولذا اینها گرفتار تـشبیه کامل شدند و این خلاف عقیده سلف است. این تشبیه کامل و خالص قبل از این تنها در میان یهودیان بود؛ البته نه همه آنان, بلکه فقط یک یا دو گروه از آنها, که الفاظ زیادی در تورات یافتند که دلالت بر آن میکند.
[32] شهرستانی, محمد بن عبدالکریم, الملل والنحل, ج1, ص100, بیروت, دارالمعرفه, (1404)ق.
پس از آنکه افکار و عقاید ابن تیمیه به علمای عصرش رسید جنجالی در میان علما بر پا شد و با او به مخالفت برخاستند و علمای آن عصر متفق شدند, اگر وی دست از عقائد باطلش برندارد او را زندانی کنند. در آن جلسه عقاید خود را ابراز نمود. به حکم قاضی او را چند روز در برجی حبس کرده و سپس او را به حبس معروفی به نام (جب) منتقل ساختند.
[33] شهرستانی, علی, الملل والنحل, بیروت, دارالمعرفه, 1404ق, ج14, ص38.
[34] رضوانی, علی اصغر, ابن تیمیه مؤسس افکار وهابیت, انتشارات مسجد مقدس جمکران, 1385ش, چاپ اول, ص16.
ابن تیمیه در سال 720 ه. ق در شام, کرسی تدریس و افتا را بر عهده گرفت و در آن جا نیز فتاوا و عقاید نادر خود را مطرح نمود. این خبر به گوش علما و قضات و دستگاه حاکم رسید؛ در نتیجه او را از فتوا دادن منع کردند و او را به مدت پنج ماه زندانی کردند.
[35] عبدالحمید, صائب, ابن تیمیه حیاته و عقایده, ص62.
در سال 726ه. ق باز به سبب فتوای شاذ و اصرار بر افکار خود و نشر آن, در همان قلعه سابق محبوس و تحت نظر قرار گرفت. در آن مدت مشغول تصنیف شد, ولی پس از مدتی از نوشتن و مطالعه ممنوع شد و هر نوع کتاب, قلم و دواتی از او گرفته شد.[36] ابن تغری بری, یوسف, المنهل الصافی و المستوفی بعد الوافی, ج1, ص68.
فتح شدن ارمنستان صغیر
در 697ق در زمان سلطنت ملک منصور لاجین سلحداری برخی از قلاع و استحکامات کیلیکیه یا ارمنستان صغیر به دست سپاه مصر فتح شد.
خبر این فتح در رمضان به دمشق رسید و ابن تیمیه به همین مناسبت در روز جمعه 17 شوال (میعادی) ترتیب داد و در آن درباره جهاد و ترغیب مسلمانان به آن سخنرانی کرد.
ابن کثیر این میعاد را باشکوه و پرجمعیت وصف کرده است.
[37] ابن کثیر, البدایه, ج13, ص351-352, بیروت, 1966م.
مقصود از (میعاد) سخنرانیهایی دینی و ارشادی بود که به مناسبت وقایع مهم از طرف علمای دین ترتیب داده میشد.
نگارش العقیده الحمویه
به گفته ابن شاکر
[38] ابن شاکر, فوات الوفیات, ج1, ص72, مصر, 1951م.
ابن تیمیه کتاب العقیده الحمویه الکبری را در 698ق میان نماز ظهر و عصر در پاسخ سؤالاتی که درباره مسائل کلامی از او کرده بودند, نوشت.این رساله که در آن به مذهب کلامی اشعری حمله شده بود, جنجال سختی برانگیخت و این در اواخر سلطنت ملک لاجین بر مصر و رفتن قبچق نایب السلطنه دمشق نزد مغول بود. به همین سبب ابن تیمیه را به محضر قاضی احضار کردند.
قاضی القضاه حنفیه در دمشق جلالالدین احمد بن حسان بن انوشروان رازی (د 745ق/1344م) و قاضی القضاه شافعیان امامالدین عمر بن عبدالرحمان قزوینی برادر جلالالدین قزوینی خطیب دمشق بود.
[39] مقریزی, تقیالدین, ج1, ص828, کتاب السلوک, قاهره, 1941م.
هنری لائوست در شرح حال و عقاید ابن تیمیه,
[40] لائوست, هانری, ج1, ص 252-253, نظریات شیخ الاسلام ابن تیمیه فی السیاسه و الاجتماع, ترجمه محمد عبدالعظیم علی, قاهره, 1977م.
قاضی القضاه حنفیه را با جلالالدین محمد بن عبدالرحمان قزوینی که برادر امامالدین عمر بن عبدالرحمان مذکور است, اشتباه کرده است.به گفته همه مورخان قاضی حنفیه در آن وقت همان جلالالدین احمد رازی بوده است.
ابن تیمیه از حضور در مجلس قاضی امتناع کرد و امیر سیفالدین جاغان که در آن هنگام با نفوذترین امیر دمشق بود, به یاری ابن تیمیه برخاست و مخالفان او را که در شهر غوغا برپا کرده بودند, مضروب ساخت و فتنه را فرو نشاند.
پس از این واقعه ابن تیمیه در روز جمعه میعادی ترتیب داد و به تفسیر پرداخت و روز شنبه از صبح تا پاسی از شب در حضور قضات به بحث درباره مضامین العقیده الحمویه پرداخت و کسی نتوانست بر او خرده بگیرد.
امامالدین قاضی شافعیه گفت: (هر کس درباره ابن تیمیه سخنی بگوید, من دشمن او هستم) و جلالالدین قاضی حنفیه گفت: (هر کس درباره شیخ سخن بگوید, او را تعزیر خواهم کرد).
ابن تیمیه پیش از آن در مجلس محاکمه حاضر نشده بود و به قاضی گفته بود که او حق دخالت در اعتقادیات ندارد و مأموریت او فقط فصل دعاوی است.
[41] لائوست, هانری, ج1, ص272, نظریات شیخ الاسلام ابن تیمیه فی السیاسه و الاجتماع, ترجمه محمد عبدالعظیم علی, قاهره, 1977م.
تسخیر شام به دست غازان
در 699ق/1299م غازان, ایلخان مغول در ایران, به قصد تسخیر شام لشکرکشی کرد و در جنگی که در 27 ربیع الاول /22 دسامبر با ملک ناصر قلاوون سلطان مصر کرد, بر او پیروز شد.
مردم دمشق از بیم مغول شهر را ترک کردند. ابن تیمیه با جمعی از علما برای گرفتن امان نزد غازان رفتند.
غازان گفت من به مردم شهر امان دادهام,
[42] مقریزی, تقیالدین, ج1, ص889, کتاب السلوک, قاهره, 1941م.
اما شهر دستخوش انقلاب و آشوب گردید و شهرک صالحیه به دست مغولان قتل و غارت شد.قلعه دمشق پایداری کرد و تسلیم نشد. ابن کثیر میگوید: ابن تیمیه به نایب قلعه که ارجواش نام داشت, پیغام داد که قلعه را تسلیم نکند,
[43] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص7- 8, بیروت, 1966م.
اما دواداری[44] دواداری, ابوبکر بن عبدالله, ج9, ص35, کنز الدرر و جامع الغرر, قاهره, 1379ق/1960م.
میگوید: ابن تیمیه برای صلح میان مغول و فرماندار قلعه به قلعه رفت, ولی ارجواش موافقت نکرد.ابن تیمیه برای جلوگیری از قتل و غارت باز به دیدار غازان رفت, ولی سعدالدین ساوجی و خواجه رشیدالدین فضل الله به او اجازه ملاقات ندادند و گفتند که هنوز مال مهمی از مردم شهر عاید غازان نشده است.
باز دواداری مینویسد که ابن تیمیه درباره اسیران مسلمان به خیمه بولای یکی از فرماندهان سپاه مغول رفت.
بولای به او گفت که مردم دمشق قاتلان امام حسین علیهالسلام هستند, و ابن تیمیه پاسخ داد که قاتلان امام حسین در کربلا همه از مردم عراق بودند و کسی از مردم دمشق در آنجا نبود, و آن قدر با بولای سخن گفت تا خشم او را فرو نشاند.
[45] دواداری, ابوبکر بن عبدالله, ج9, ص36, کنز الدرر و جامع الغرر, قاهره, 1379ق/1960م.
حمله به جبال کسروان
در 20 شوال 699ق/9 ژوئیه 1300م نایب السلطنه دمشق, جمالالدین آقوش افرم, به جنگ دُروزیان ساکن در جبال کسروان لبنان رفت, زیرا دروزیها مغولان را در جنگ با مصریان یاری داده بودند.
ابن تیمیه هم با جمعی از داوطلبان (متطوعه) در این سفر جنگی همراه آقوش بود.
به گفته ابن کثیر رؤسای دروز در این جنگ نزد ابن تیمیه آمدند. او با ایشان بحث کرد و راه راست را به ایشان نمود و آنان را وادار به توبه کرد.
[46] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص12, بیروت, 1966م.
حمله به جبال کسروان در 705ق/1305م تجدید شد و ابن تیمیه در آن شرکت فعال داشت.
[47] مقریزی, تقیالدین, ج2, ص12, کتاب السلوک, قاهره, 1941م.
[48] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص35, بیروت, 1966م.
جایگاه سیاسی
بدین گونه ابن تیمیه با دخالت در کارهای سیاسی و سختگیری در امر به معروف و نهی از منکر شخصیت قوی خود را به ثبوت رسانید.
حضور او در همه وقایع مهم سیاسی و اجتماعی و دینی دمشق مشهود بود, چنانکه در 701ق/1302م جعلی بودن نامهای را که یهودیان مدعی بودند, حضرت رسول با آن نامه یهودیان خیبر را از ادای جزیه معاف داشته است, ثابت کرد.
[49] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص19, بیروت, 1966م.
همچنین به اقامه حد و تعزیر پرداخت و مخالفان خود را به سکوت واداشت.
[50] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص19, بیروت, 1966م.
مخالفان نیز گاه بر ضد او دست به توطئه میزدند, چنانکه در 702ق نامهای به دست نایب السلطنه دمشق رسید که در آن ابن تیمیه, قاضی شمسالدین ابن الحریری و جمعی از امرا و خواص, نایب السلطنه را متهم به ارتباط با دربار مغول میکرد, ولی به زودی مزور بودن نامه معلوم شد و جاعلان به مجازات رسیدند.
[51] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص22, بیروت, 1966م.
جنگ شقحب
در همین سال (702ق) جنگ معروف شقحب میان غازان و سپاه مصر و شام درگرفت که به شکست غازان منتهی شد.
ابن کثیر
[52] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص24, بیروت, 1966م.
میگوید که بعضی از مردم در جنگ با غازان مردد بودند, زیرا از یک سو غازان و سپاه او اسلام آورده بودند و از سوی دیگر با امام مسلمانان بیعت نکرده بودند تا باغی و طاغی بر امام به شمار آیند, ولی ابن تیمیه غازان و سپاه او را چون خوارج شمرد و گفت: خوارج نیز با علی و پس از آن با معاویه جنگیدند و خود را برای خلافت سزاوارتر از آن دو شمردند. غازان هم علاوه بر آنکه ظالم است, خود را سزاوارتر از دیگران برای امامت میداند.سپس گفت: اگر دیدید که من در سپاه غازان هستم, بیدرنگ مرا بکشید.
مردم از بیم مغول از شهر خارج شدند, و ابن تیمیه نیز از شهر بیرون رفت؛ مردم پنداشتند که او نیز گریخته است, اما او به اردوی ملک ناصر قلاوون رفت و او را به جهاد و حرکت به سوی دمشق ترغیب کرد و سوگند خورد که سپاه ناصر پیروز خواهد شد.
امیران ناصر به او گفتند که (ان شا الله) بگوید, او گفت: (ان شا الله تحقیقاً لا تعلیقاً).
[53] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص25-26, بیروت, 1966م.
نبرد شقحیب در ماه رمضان اتفاق افتاد. ابن تیمیه فتوا داد که مسلمانان جنگجو افطار کنند.
ملک ناصر به او پیشنهاد کرد که با او در یک صف باشد, ولی او گفت که سنت اقتضا میکند که او در صف قوم خود, یعنی صفوف اهل شام باشد.
[54] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص25-26, بیروت, 1966م.
مقریزی و تغری بردی از شرکت او در این جنگ چیزی نگفتهاند, ولی ابن کثیر
[55] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص25-26, بیروت, 1966م.
و ابن شاکر[56] ابن شاکر, فوات الوفیات, ج1, ص73, مصر, 1951م.
بر همکاری آشکار او در این جنگ تأکید کردهاند.اقدامات سختگیرانه
در رجب 704ق ابن تیمیه مردی به نام ابراهیم قطان مجاهد را که حشیش میخورد و سبیلی پرپشت و دلقی بلند و ناخنهای دراز داشت, گرفت, دلق بلندش را پاره کرد و فرمان داد تا سبیل و ناخنهایش را بزنند و او را واداشت تا از حشیش و دیگر محرمات توبه کند؛ همچنین با شخص دیگری به نام شیخ محمد خباز بلاسی نیز چنین کرد و او را از تعبیر خواب و دیگر چیزها که بر پایه علم نیست, منع کرد.
[57] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص33-34, بیروت, 1966م.
در همین سال ابن تیمیه به مسجد نارنج (یا مسجد التاریخ) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که میگفتند: اثر پای حضرت رسول بر آن هست و مردم به آن تبرک میجستند, شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست.
عوام از این کار او به خشم آمدند و شکایت به سلطان مصر بردند. از مصر جواب آمد که اگر امر چنان است که ابن تیمیه میگوید, کار او درست بوده است و اگر خلاف آن ثابت شود, باید سزای آن را ببیند.
[58] مقریزی, تقیالدین, ج2, ص8 - 9, کتاب السلوک, قاهره, 1941م.
[59] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص34, بیروت, 1966م.
در 705 ق ابن تیمیه با فقرای احمدیه درافتاد. فقرای احمدیه نمایشهای عجیب میدادند و در آتش میرفتند و مار میخوردند.
ابن تیمیه در حضور نایب السلطنه در قصر ابلق بر ایشان اعتراض کرد و گفت: اگر راست میگویند باید پیش از رفتن به آتش بدن خود را با سرکه و اشنان خوب بشویند و افزود که کارهای ایشان شیادی, و بر خلاف کتاب و سنت است.
سرانجام موافقت شد که آنها را از اینگونه نمایشها منع کنند و وادارشان سازند که طوقهای آهنین را از گردن خود باز کنند.
[60] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص36, بیروت, 1966م.
ابن تیمیه درباره این واقعه و مناظرات خود با این فرقه که آنها را رفاعیه (پیروان شیخ احمد بن رفاعی) و بطائحیه میخواند, رسالهای تألیف کرده است.
این رساله به نام (مناظره ابن تیمیه العلنیّه لدجاجله البطائحیّه الرفاعیّه) در مجموعه الرسائل و المسائل
[61] ابن تیمیه, مجموعه الرسائل و المسائل, ج1, ص133- 155, بیروت, 1403ق/1983م.
به چاپ رسیده است.محاکمه بر سر عقاید
در همین سال محاکمه ابن تیمیه بر سر عقاید او و مخصوصاً آنچه در العقیده الواسطیه آورده بود, پیش آمد.
دواداری داستان این محاکمه و دلایل آن را به تفصیل ذکر کرده است.
[62] دواداری, ابوبکر بن عبدالله, ج9, ص143, کنز الدرر و جامع الغرر, قاهره, 1379ق/1960م.
خلاصه داستان
خلاصه آن این است که ابن تیمیه در 703ق, فصوص الحکم محییالدین ابن عربی را مطالعه کرد و آن را با عقاید خود مخالف یافت و شروع به لعن و سبّ محییالدین و پیروان او کرد و کتابی به نام النصوص علی الفصوص در رد آن نوشت.
بعد آگاه شد که شیخ ابوالفتح نصر بن سلیمان منبجی مقری (د 719ق/1319م) که امیر بیبرس جاشنگیر سلطان مصر بسیار به او عقیده داشت و شیخ کریمالدین, شیخ خانقاه سعید السعدا در قاهره, از پیروان و معتقدان محییالدین ابن عربی هستند, پس به هر دو نامه نوشت و در آن نامهها ابن عربی را سخت نکوهش کرد (نامه مفصل وی به نصر منبجی در مجموعه الرسائل و المسائل,
[63] ابن تیمیه, مجموعه الرسائل و المسائل, ج1, ص169-190, بیروت, 1403ق/1983م.
به طبع رسیده است).این نامه مؤدبانه است, ولی در آن به عقاید محییالدین و صدرالدین قونوی و عفیف تلمسانی و ابن سبعین سخت تاخته و آنان را کافر خوانده است.
نصر منبجی از این نامه سخت به خشم آمد و به واسطه تقرب و احترامی که نزد امیر بیبرس جاشنگیر داشت, قاضی زینالدین علی بن مخلوف بن ناهض مالکی (د 718ق) قاضی مالکیان در قاهره را واداشت تا از بیبرس بخواهد که ابن تیمیه را به مصر فراخواند تا او را محاکمه کنند و به توبه و بازگشت از عقایدش وادارند.
در این میان در 8 رجب 705 بحث و مناقشه درباره العقیده الواسطیه پیش آمد و پس از چند جلسه مذاکره عقیده شیخ پذیرفته شد. اما در آن اوان شیخ جمالالدین ابوالحجاج یوسف مزی (د 742ق/1341م) فصلی از کتاب افعال العباد بخاری را در رد بر جهمیه میخواند.
شافعیان گمان بردند که روی سخن با ایشان است و به قاضی نجمالدین ابوالعباس احمد بن صصری قاضی شافعیان شکایت بردند.
ابن صصری مزی را به زندان انداخت. این امر بر ابن تیمیه گران آمد و به زندان رفت و مزی را از زندان آزاد ساخت. ابن صصری مقاومت و تهدید به استعفا کرد.
ابن تیمیه به نایب السلطنه شکایت برد و او فرمان داد که کسی درباره عقاید سخن نگوید.
[64] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص37, بیروت, 1966م.
به مصر خبر رسید که نایب السلطنه دمشق ندا در داده است که هر کس درباره عقیده ابن تیمیه سخنی بگوید, به دار آویخته میشود.
پس قاضی شمسالدین ابن عدلان کنانی مصری قاضی معتبر و بنام شافعیان (د 749ق) سخت برآشفت و با قاضی علی بن مخلوف مذکور بر ضد ابن تیمیه به پا خاست.
در نامهای که در 5 رمضان به دمشق رسید, سلطان فرمان داده بود که ابن تیمیه و قاضی ابن صصری را برای آنچه در محاکمه ابن تیمیه در 698ق در خصوص رساله العقیده الحمویه روی داده بود, یعنی برای تحقیق و کشف حقیقت, به مصر بفرستند.
پس ابن تیمیه را با برادرش شرفالدین عبدالرحمان و ابن صصری به مصر فرستادند.
حکم زندان
روز پنجشنبه 23 رمضان 705ق/18 آوریل 1305م مجلس محاکمهای در قلعه جبل قاهره با حضور امرا, قضات و فقها تشکیل شد.
قاضی ابن عدلان درباره عقیده شرعی او ادعانامهای بیان کرد.
ابن تیمیه شروع به خطبه کرد؛ به او گفتند که او را برای خطبه نیاوردهاند, برای محاکمه آوردهاند, و باید به ادعانامه پاسخ دهد. ابن تیمیه پرسید که این دعوی نزد چه کسی طرح خواهد شد, یعنی قاضی کیست, گفتند: زینالدین علی بن مخلوف.
ابن تیمیه گفت: حکم او در این باره جایز نیست, زیرا او طرف دعوی و خصم او و خصم مذهب اوست.
قاضی او را به دلیل پاسخ ندادن محکوم به زندان کرد, و با برادرش در حاره الدیلم به زندان افکندند و ابن صصری را با خلعت و حکم قضا روانه دمشق کردند و نامهای به او دادند که بر منبر جامع دمشق بخوانند و مردم را از اعتقاد به فتواهای ابن تیمیه بازدارند و حنابله را مجبور به بازگشت از عقاید او کنند.
میگویند: چون در آن مجلس حکم به زندانی شدن او کردند, ابن تیمیه این آیه را برخواند: رَبَّ السَّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمّا یَدْعونَنی اِلَیْه....
[65] یوسف/سوره12, آیه32.
نامه ضد ابن تیمیه
دواداری نامهای را که بر ضد حنابله و ابن تیمیه, برای خواندن در جامع دمشق نوشته شده بود, آورده است.
[66] دواداری, ابوبکر بن عبدالله, ج9, ص139-142, کنز الدرر و جامع الغرر, قاهره, 1379ق/1960م.
در این نامه ابن تیمیه را به سبب اعتقادش به تجسم و بودن خداوند در بالا و نیز عقیده به صوت و حرف بودن قرآن و قدمت آن متهم ساخته و حکم کردهاند که اگر حنبلیان از این عقاید دست برندارند, باید از مناصب خود برکنار شوند.
تلاش قضات برای آزادی وی
در شب عید فطر سال 706ق امیر سلار نایب السلطنه مصر قضات شافعی و مالکی و حنفی را با جمعی از فقها احضار کرد تا درباره آزاد کردن ابن تیمیه از زندان بحث کنند.
بعضی از حضار برای خروج او از زندان شروطی قائل شدند, از جمله آنکه ابن تیمیه از بعضی عقاید خود دست بردارد و خواستند تا ابن تیمیه به آن مجلس بیاید و با ایشان گفت و گو کند, ولی ابن تیمیه حاضر نشد و مجلس به جایی نرسید.
[67] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص43, بیروت, 1966م.
در روز جمعه 14 صفر 707ق/15 اوت 1307م قاضی القضات بدرالدین محمد بن ابراهیم بن سعدالله کنانی شافعی, معروف به ابن جماعه (د 773ق/1333م) در زندان قلعه الجبل در قاهره با ابن تیمیه ملاقات کرد.
ابن تیمیه تصمیم خود را بر ماندن در زندان به اطلاع او رسانید.
آزادی از زندان
در جمعه 23 ربیع الاول همین سال امیر حسامالدین مهنا بن ملک عیسی, معروف به ملک العرب (د 735ق) که به قاهره رفته بود, خود به زندان ابن تیمیه رفت و او را سوگند داد که با او از زندان بیرون بیاید و به خانه امیر سلار بروند.
در خانه امیر سلار میان او و بعضی از فقها مباحثه درگرفت و تا شام طول کشید و ابن تیمیه شب را در خانه سلار گذرانید.
روز یکشنبه به حکم سلطان اجتماع دیگری تشکیل شد, ولی قضات در آن مجلس حاضر نشدند, زیرا از بحث با ابن تیمیه بیم داشتند.
امیر حسامالدین مهنا میخواست ابن تیمیه را با خود به دمشق ببرد, ولی سلار گفت: بهتر است او در مصر بماند تا مردم فضل و دانش او را ببینند.
ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت
برخی از اهل سنت ابن تیمیه را فردی بدعت گو, گمراه, گمراه کننده و افراط گر مـی دانند؛ عبدالکافی در مقدمه کتابش مینویسد: ابن تیمیه بدعتهایی در اصول عقاید ایجاد کرد و ارکان و پایههای اسلام را خراب کرد اینها همه بعد از آن بود که او خود را زیر پـوشـش تبعیت از کتاب و سنت پنهان کرد و اظهار کرد که به سوی حق دعوت و به بهشت هـدایـت مـی کند. ولی از تبعیت سرباز زد و به بدعت گویی پرداخت. او با مخالفت با اجماع از جماعت مسلمین جـدا شـد.
[68] عبد الکافی, علی, الدره المضیه فی الرد علی ابن تیمیه, ص2.
ابوبکر حصینی درباره ابن تیمیه میگوید: (پس بدان که من نظر کردم در سخن این خبیث که در قلب او مرض گمراهی است, کسی که از مشتبهات قرآن و سنت با هدف ایجاد فتنه تبعیت میکند, و کسی که گروهی از عوام و غیره که خداوند اراده هلاکتشان کرده او را متابعت کردهاند, در او چیزهایی دیدم که قدرت گفتن آن را ندارم... ؛ چرا که در آنها تکذیب پروردگار عالمیان است...) .
[69] عبد الکافی, علی, الدره المضیه فی الرد علی ابن تیمیه, ص3, به نقل از بحوث فی الملل و النحل, ج4, ص42.
ابن حجر میگوید: درباره ابن تیمیه بین مردم و علما اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را به تجسیم نسبت میدهند, به سبب آنچه که در عقیده حمویه و واسطیه و غیره ذکر کرده, مانند این قولش که معتقد بود خداوند دارای صفات حقیقی, دست, پا, ساق و صورت میباشد و او به ذاتش بر عرش قرار دارد!. .. برخی او را زندیق و بی دین میدانند؛ به سبب قولی که میگوید: نباید از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) کمک خواست و چنین درخواستی از عظمت نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) میکاهد و او با این سخنش از تعظیم پیامبر صلی الله علیه آله منع میکند. ابن حجر میافزاید: برخی به ابن تیمیه را به خاطر نسبتهای ناروایی که به حضرت علی علیهالسّلام داده, نسبت نفاق میدهند؛ او با این سخنان به علی السلام جسارت کرده است و به همین سبب علما او را منافق دانستهاند؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درباره علی(علیه السلام) فرمود: "لا یبغضک الا منافق"؛ جز منافق کسی بغض و دشمنی تو را به دل ندارد.
[70] عسقلانی, ابن حجر, الدرر الکامنه, ج6, ص64.
حسن بن علی سقاف نیز میگوید: (ابن تیمیه کسی است که او را شیخ الاسلام مینامند و گروهی نیز به کلماتش استدلال میکنند؛ در حالی که او ناصبی و دشمن علی است و به فاطمه (علیهاالسّلام) نسبت نفاق داده است.)
[71] سقاف, حسن بن علی, التنبیه و الرد ص7.
محمد العلا البخاری- از علمای اهل سنت- تصریح به کفر ابن تیمیه کرده و به آن فتوا داده است؛ شوکانی در این باره میگوید: (صرح (محمد بن محمد العلا البخاری) بتبدیعه ثم تکفیره, ثم صار یصرح فی مجلسه ان من اطلق علی ابن تیمیه انه شیخ الاسلام فهو بهذا الاطلاق کافر)؛ محمد بن محمد بخاری در بدعت گذاری و تکفیر ابن تیمیه سخن گفته تا آنجا که در مجلس خود تصریح کرده که اگر کسی به ابن تیمیه "شیخ الاسلام" اطلاق کند, او به خاطر همین اطلاق کافر است.
[72] الشوکانی, محمد بن علی, البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع, بیروت, دار المعرفه, ج2, ص262.
شکایت بزرگان صوفیه
در شوال همین سال بزرگان صوفیه به سبب حملات ابن تیمیه به ابن عربی از او شکایت کردند.
در رأس این صوفیان تاجالدین ابوالفضل احمد بن محمد بن عبدالکریم بن عطا الله اسکندرانی شاذلی مالکی (د 709ق) و شیخ خانقاه سعید السعدا بودند.
محاکمه را به قاضی شافعی محول کردند, ولی در جلسه محاکمه نتوانستند چیزی بر ابن تیمیه ثابت کنند.
ابن تیمیه گفت: طلب یاری و استغاثه از خدا جایز است, ولی از رسول الله جایز نیست, فقط میتوان او را نزد خدا شفیع کرد.
بعضی از حضار گفتند: از این سخن نمیتوان چیزی بر او خرده گرفت, ولی قاضی که همان بدرالدین ابن جماعه بود, این سخن ابن تیمیه را بیادبی نسبت به پیامبر (ص) تلقی کرد.
بعد او را میان رفتن به دمشق, و حبس در قاهره و رفتن به اسکندریه با بعضی شروط مخیر ساختند.
او پذیرفت که به دمشق رود و با برید (پست و قاصد) عازم دمشق گردید, اما روز بعد او را برگرداندند و گفتند حکومت جز با حبس او با امر دیگری موافق نیست؛ پس میان قضات خلاف افتاد و ابن تیمیه پذیرفت که به زندان رود.
او را به زندان قضات در جایی که وقتی قاضی تاجالدین ابومحمد عبدالوهاب, معروف به ابن بنت الاعزّ (د 665ق/ 1267م) را محبوس کرده بودند, بردند و اجازه دادند که خدمتکارانی با او باشند.
ابن تیمیه در زندان به دادن فتوا مشغول شد و مردم آزادانه پیش او میرفتند.
میگویند: شیخ زندانیان را از لهو و لعب و بازی نرد و شطرنج باز میداشت و به آنها آموزشهای دینی میداد تا آنجا که آن زندان از مدرسه و خانقاه و رباط مفیدتر شده بود.
خانه ابن تیمیه نیز پس از آزادی وی از زندان, مرکزی روحانی برای عامه گردید.
سفر به اسکندریه
در 709ق ابن تیمیه به اسکندریه رفت. در آنجا او را در خانه شاهی واقع در برجی وسیع, جای دادند.
زمینه این سفر بر اثر تحریک شیخ نصر منبجی دشمن اصلی او فراهم آمد که بر بیبرس جاشنگیر, که با عنوان الملک المظفر سلطان مصر شده بود, نفوذ فراوان داشت.
گویا قصد داشتند که او را در آنجا به دست یکی از مخالفان وی از میان بردارند.
ابن تیمیه 8 ماه در آن برج ماند و اصناف مردم پیش او میرفتند و از فضل و دانش او بهره میبردند.
[73] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص50, بیروت, 1966م.
اندکی بعد وضع سیاسی مصر دگرگون شد و ملک ناصر محمد بن قلاوون که از دست امرای خود به قلعه کرک پناه برده بود, به دمشق رفت و کارش از نو بالا گرفت و الملک المظفر بیبرس جاشنگیر ناگزیر به استعفا گردید و ملک ناصر با پیروزی وارد قاهره شد و روز عید فطر به قلعه الجبل, قلعه نظامی مصر, رفت و روز 2 شوال یعنی دو روز پس از عودت به سلطنت (برای بار سوم) ابن تیمیه را با احترام از اسکندریه فرا خواند.
بازگشت به قاهره
ابن تیمیه روز 8 شوال وارد قاهره شد و روز جمعه به دیدار ملک ناصر رفت و مورد استقبال گرم او قرار گرفت.
در این مجلس که وزیر و قضات مصر و شام و علمای بزرگ حاضر بودند, وزیر از سلطان خواست که در برابر گرفتن مبلغ کلانی از اهل ذمه, اجازه دهد که آنها عمامه سفید بر سر نهند.
ملک ناصر از علما درباره این پیشنهاد استفتا کرد, ولی کسی جز ابن تیمیه پاسخ نداد. وی روی دو زانو نشست و با سخنانی تند و خشن پیشنهاد وزیر را رد کرد و ملک ناصر را از این کار بازداشت.
در آن جلسه ملک ناصر به طور خصوصی از ابن تیمیه خواسته بود که به قتل بعضی از قضات که درباره ملک ناصر هنگام تبعید او به کرک سخنانی گفته بودند, فتوا دهد.
این قضات همان کسانی بودند که به ابن تیمیه نیز آزار رسانده بودند, اما ابن تیمیه به این درخواست سلطان پاسخ منفی داد و گفت: ایشان اشخاص خوبی هستند, اگر آنها را بکشی, مانند ایشان دیگر نخواهی یافت.
سلطان گفت: آنها ترا آزار رساندهاند و بارها خواستهاند که ترا بکشند.
ابن تیمیه پاسخ داد: هر کسی مرا آزار داده است, بخشودم, و از کسانی که خدا و رسول را آزردهاند, خدا خود انتقام خواهد گرفت.
قاضی مالکی در این باره گفته است: ما کسی مانند او ندیدیم, ما بر ضد او توطئه کردیم و بر او دست نیافتیم, اما او بر ما دست یافت و از ما درگذشت.
ابن تیمیه پس از آن آزادانه به نشر عقاید و فتاوی خود مشغول شد.
[74] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص53 -54, بیروت, 1966م.
توطئه قتل
در رجب 711ق/ نوامبر 1311م عدهای بر ضد ابن تیمیه توطئهای ترتیب دادند تا او را بکشند.
جماعتی از طرفداران ابن تیمیه خواستند که توطئه کنندگان را بگیرند و بکشند, ولی ابن تیمیه مانع شد و گفت: اگر این انتقام حق من است, از آن درگذشتم, و اگر حق شماست, چرا از من استفتا میکنید؟ و اگر حق خداست, خداوند خود میداند که چگونه انتقام بگیرد.
[75] هانری, نظریات شیخ الاسلام ابن تیمیه فی السیاسه و الاجتماع, ترجمه محمد عبدالعظیم علی, به نقل از الکواکب الدریه, لائوست, ج1, ص294, قاهره, 1977م.
[76] کرمی, مرعی بن یوسف, ج1, ص184, الکواکب الدرّیه فی مناقب المجتهد ابن تیمیه, بیروت, 1406ق/1986م.
سفر به بیت المقدس
در 713ق خبر رسید که اولجایتو ایلخان مغول در ایران, قصد حمله به بلاد شام را دارد؛ ملک ناصر با شنیدن این خبر همراه ابن تیمیه رهسپار دمشق گردید.
ابن تیمیه در غزه از سلطان جدا شد و به بیت المقدس رفت و از آنجا عازم دمشق شد.
بازگشت به دمشق
ملک ناصر در 13 شوال به دمشق رسید, و چون سپاه مغول بازگشته بودند, با امرای خود به حجاز رفت و ابن تیمیه روز چهارشنبه اول ذیعقده پس از 7 سال دوری از دمشق وارد آن شهر شد و در آنجا رحل اقامت افکند و به تدریس و افتا و ارشاد مشغول گشت.
مسأله حلف به طلاق
در 718ق/1319م شمسالدین محمد بن مسلم بن مالک بن مزروع حنبلی (د 726ق) قاضی القضات دمشق با ابن تیمیه ملاقات کرد و از او خواست که در مسأله حلف به طلاق, فتوا ندهد, ولی او نپذیرفت.
توضیح مسأله
مساله حلف با سوگند به طلاق این است که کسی مثلاً بگوید: سوگند به طلاق (یا الطلاق یلزمنی: طلاق بر من لازم میشود) که چنین و چنان خواهم کرد, یا کسی طلاق را معلق و مشروط به امر کند و قصد او فعل چیزی یا پرهیز از چیزی و یا منع از آن باشد, ولی در آن حال نیت طلاق نکند.
فتوای ابن تیمیه در این مورد این است که در هیچ یک از این دو حالت طلاق واقع نخواهد شد.
نظر شیعه نیز در این مسأله چنین است, اما اهل سنت میگویند که در هر دو صورت طلاق واقع خواهد شد.
ابن تیمیه میگوید: در هر دو صورت کفاره یمین ثابت میشود.
مشروح عقیده ابن تیمیه در الفتاوی مذکور است.
[77] ابوزهره, محمد, ج1, ص430, ابن تیمیه حیاته و عصره, مصر, 1958م.
حکم سلطان
در اول جمادی الاول همین سال نامهای از سوی ملک ناصر رسید که حکم میکرد: ابن تیمیه در حلف به طلاق فتوا ندهد.
مجلسی در اینباره تشکیل شد و نتیجه آن تنفیذ فرمان سلطان بود که در شهر هم بر مردم خواندند.
در روز سهشنبه 29 رمضان 719ق باز نامهای از سلطان متضمن منع ابن تیمیه از افتا در مساله طلاق رسید و فقها و قضات در دارالسعاده نزد نایب السلطنه دمشق جمع شدند و نامه را خواندند و بار دیگر رأی فقها و قضات مبنی بر تأیید حکم سلطان صادر شد, اما ابن تیمیه فرمان سلطان و رأی فقها را نادیده گرفت و بر فتوای خود در مورد طلاق مذکور باقی ماند.
به همین جهت روز دوشنبه 22 رجب 720 قضات و فقهای مذاهب در دارالسعاده در حضور نایب السلطنه جلسهای تشکیل دادند و ابن تیمیه را به جلسه مذکور احضار کردند و او را به سبب عدم طاعت توبیخ کردند و در قلعه دمشق به زندان انداختند.
ابن تیمیه مدت 5 ماه و 18 روز در این زندان ماند تا در روز دوشنبه عاشورای 721ق فرمانی از سلطان مبنی بر آزادی ابن تیمیه از زندان رسید و او از زندان خارج شد.
در روز دوشنبه ششم شعبان 726ق بار دیگر ابن تیمیه را با برادرش زینالدین عبدالرحمان در قلعه دمشق زندانی کردند.
[78] مقریزی, تقیالدین, ج2, ص273, کتاب السلوک, قاهره, 1941م.
ابن کثیر
[79] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص123, بیروت, 1966م.
این واقعه را در 16 شعبان سال مذکور نوشته که اشتباه است, زیرا همو[80] ابن کثیر, البدایه, ج14, ص123, بیروت, 1966م.
میگوید: فرمان سلطان مبنی بر زندانی ساختن ابن تیمیه را در روز جمعه دهم شعبان در جامع دمشق برای مردم خواندند, یعنی فرمان سلطان قبلاً رسیده بوده است و به موجب آن ابن تیمیه در روز دوشنبه ششم شعبان زندانی شده بود.اگر دوشنبه ششم شعبان باشد, جمعه درست دهم شعبان میشود, اما دوشنبه در آن ماه با شانزدهم شعبان مطابق نیست.
سبب صدور فرمان سلطان
بنا بر نوشته مقریزی سبب صدور فرمان سلطان این بوده است که شمسالدین ابن قیم الجوزیه شاگرد بنام ابن تیمیه در شهر قدس در مسأله شفاعت و توسل به انبیا سخن گفت, یعنی به فتوای ابن تیمیه آن را جائز نشمرد و مجرد قصد قبر حضرت را (بدون قصد مسجد آن حضرت) منکر شد.
مردم بیت المقدس از این فتوا ناراحت شدند و به جلالالدین محمد قزوینی قاضی القضاه دمشق (د 739ق) نامه نوشتند, و این خبر به سلطان ملک ناصر بن قلاوون رسید.
او مسأله را به شمسالدین محمد بن عثمان حریری حنفی (د 728ق) قاضی القضاه حنفی ارجاع کرد.
قاضی القضاه حنفی ابن تیمیه را سخت نکوهش کرد, و این موجب شد که ملک ناصر فرمان دهد که او را به زندان درافکنند.
[81] مقریزی, تقیالدین, ج1, ص273, کتاب السلوک, قاهره, 1941م.
این خبر را یکی از حاجبان نایب السلطنه به ابن تیمیه رسانید.